مهر ۲۹، ۱۳۸۹

شرح ِ درد

می خوام بتون بگم چی دلم می خواد و دوست دارم حرفام ُ جدی بگیرین.خیلی دوست دارم حرفام جدی گرفته بشن.مثه این معمارایی که می رسن به یه نقطه ای که می گوزنم همه حرکتشون ُ خارق العاده و جدی تلقی می کنن.حالا نمی خوام اسم ببرم و دلیلشم فقط این ِ که خایش ُ ندارم ولی دوث دارم مثه اونا جدی گرفته بشم.اکثرن حرفای من ُ جدی نمی گیرن که این حقیقن باعث ِ تأسف ِ.آدمی هستم جدی و البته دقیق.همین الان به یه خانوم ِ محترم گفتم بام حرف بزن.نه خب بذارین دقیق تر بگم.برگشتم بش گفتم آه ای کاش با من هم حرف می زدی.که اگه یکم تو این جمله دقیق شین می تونین عجز ُ لابه رو به وضوح توش ببینین.بعد اونوخ در جواب شنیدم "منظورت اینه که خفه شم؟" بله.این است حقایق ِ عریان ِ نسل ِ ما. به هر حال بذارین بتون بگم واقعن چی دلم می خواد و شخصن دلم نمی خواد یه چیزیُ دوبار تکرار کنم دیگه چه برسه به سه بار ولی واقعن از اعماق ِ تهَم دوست دارم که حرفام جدی گرفته بشن.
ببینید منم دلم می خواس ازین عاشقای شیکست خورده می بودم.اونوخ همه آدم حسابم می کردن.همه باهام خوب بودن.حتا مهربون.چون وقتی میومدن پیشم درد دل می کردن،من می تونستم درکشون کنم یا حتا دلداریشون بدم.مثلن یک سری جملات ِ کیریشه ای تحویلشون بدم و باشون ابراز ِ همدردی همزاد پنداری و این چیزها بکنم.مثلن دستم ُ یه جور ِ جالبی بذارم رو شونشونُ بگم " آره آره می فهمم عزیزم،درکت می کنم فدات شم،اون بی شوعور اصلن لیاقت ِ تورو نداشت از اولشم همه می گفتن تو ازش سر تری" یا اینکه "ببین مطمئن باش اگه عاشقت باشه خودش بر می گرده،فقط یکم بهش فرصت بده،زمان خودش همه چی ُ درست می کنه،زمان!"
نه اینکه اینا بیان پیش ِ من(ببخشین میون ِ کلوم ِ خودم فلان ولی واقعن براچی میاین پیش ِ من؟ چرا من؟ نه خب یکم بیشتر فکر کنین در موردش،واقعن چرا؟ من؟ من؟)آره می گفتم نه اینکه اینا بیان پیش ِ من بعد اونوخ یه جوری رفتار کنم انگار تازه دچار ِ اسهال ِ خونی ِ مزمن شدم ُ هیچ کنترلی رو دل ُ رودهام ندارم.نه هیچ دوث ندارم عن به نظر بیام حتا اگرم باشم.دلم نمی خواد از حرفاشون عنم بگیره.عنم به جوش بیاد.تازه این در صورتیه که حالم خوب باشه.پاره ای وختا که رسمن قهقهه می زنم.شما فکرش ُ بکن.یکی بیاد پیشت درباره رنج ها و محنت های عشقی عاطفیش حرف بزنه اونوقت شوورو کنی به خندیدن.نُچ نُچ نُچ نُچ.حقیقتن که از انسانیت به دور ِ.شرمم باد.ولی شرط می بندم اگه منم ازین عاشقای شیکست خورده بودم همه بم احترام می ذاشتن دلیل ِ منطقیشم اینه که چون اونوخ من یه عاشق ِ شکست خورده بودم.درست مثله خودشون.بیاین برا یه لحظه ام که شده صادق باشیم عاشقای شیکست خورده دنیارو قـُرُق کردن.آدم نمی تونه یه جارو پیدا کنه که پر از عاشقای شیکست خورده نباشه.همه جا هستن و نمی گم مثله چی چون بازم خایش ُ ندارم ولی همه جا هستن.تو پارک.تو سینما.تو شهید همت.تو بزرگراه ِ مدرس.روم به دیوار تو توالتای پارک ملت.تو فریدون کنار.تو امام زاده صالح.تو هالیوود.تو تونل توحید.تو ایستگاه ِ سعدی.حتا حتا تو اون فست فوده هست بالاتر از میدون انقلاب.اسمش چی بود خدا؟ یه اسم ِ خوبی ام داشت.خلاصه حتا تو اون.اصن آدم ناخوداگاه عرق ِ شرم بر پیشونیش می شینه واس خاطره اینکه یه عاشق ِ شیکست خورده نیست.آخه وقتی که تو یه عاشق شکست خورده نباشی انگار که هیچی نیستی.هیچی.انگار که اصلن آدم نیستی.واقعن همینطوره.به من نگین که دارم زر می زنم.
کافیه یه عاشق ِ شکست خورده نباشی تا بفهمی من چی می گم.اگه یه عاشق ِ شکست خورده باشی که دخلم اومده.چون شاید تفکرت این باشه که من دارم مسغره می کنم.در صورتی که گفتم بهتون از همون اول،من کاملن جدی هستم.هوم.دنیا از آن ِِ عاشقای شیکست خوردست.ما ناعاشقای ِ شکست نخورده هیجارو نداریم که بریم.هیجا.حتا حتمن باس عاشق ِ شکست خورده باشی تا سیگار کشیدنت مقبول ُ موجه باشه.اصن عاشق ِ شکست خورده بودن همه چیُ موجه می کنه.همه چیُ حل می کنه.یه عالمه دوستم به آدم می ده.شما عاشقای شکست خورده لامصب خوبم همدیگرو تحویل می گیرینا.با خودتون نمی گین که ممکنه ماهام ببینیمُ دلمون بخواد.
اوف کافیه بلد باشی از غم ِ هجران ِ یار ُ دیدگان ِ دلدار ُ چایی ِ هلدارُ اینها بگی بعد بیای ببینی همه چه جوری تحویلت می گیرن.عینهو اون معمارایی که من حالا نمی خوام نام ببرم چون هنوزم خایه دار نشدم.عینهو اونا.البته البته واقعن باید یه جور ِ جالبی از غم ِ هجرانُ باقی ِ قضایا بگیا.باس بلد باشی.باس تو ووجوودت نهادینه شده باشه.قبول دارم.قبول دارم که تو این دوره زمونه عاشق ِ شیکست خورده بودنم خیلی کاره راحتی نیست.چون اینقد هر خر ُ خرسی از غم ِهجران ِ یارُ اینا گفته که همه چی تکراری شده.دیگه حتا عاشقای شیکست خورده ام دمبال ِ چیزای جالب تر ُ جدیدتر می گردن.آی عاشقای شیکست خورده آی عاشقای شیکست خورده چه می کنید با ما بدبختان ِ ناعاشق ِ فیلان.ولی پسر واقعن دلم می خواد منم بیام بشوم جزوتون.دوست دارم منم راا بدین تو بازیاتون.خسته شدم از بس نیشتم یه گوشه عُ نیگاتون کردم فقط.کاشکی منم قلب قلبی ُ صورتی بودم.خبالا نمی خواد بگین هوی مرتیکه اسب یا زنیکه یابو یکی باید بت یاد بده همه چی ُ در حد ِ افکار ِ مبتذل ِ خودت پایین نیاری.اصلن نمی خواد بگین اینُ.بابا من فقط می خوام بگم کاشکی منم بلد بودم.کاشکی تو ذاتم بود.کاشکی تو ووجوودم نهادینه شده بود.تو ووجوودم نهادینه نشده. خیلی خوشم میاد ازین اصطلاح.یه زمونی بود هرکی هرچی ازم می پرسید جوابم همین بود.مثلن استادمون می گفت تو چرا این مدلی هستی؟ من می گفتم چون تو ووجوودم نهادینه شده استاد.خیلی شیک ُ آکادمیک ِ لاکردار.دلم می خواد هش خط فقط بنویسم در ووجوودم نهادینه گشته.یا در ووجودم نهادینه نگشته.ولی نمی نویسم.چون خیلی خویشتن دار هستم.
خلاصه که خیلی دلم می خواد بیفتم تو هچل.اینقدی که عالم ِ آدم فک می کنن من ازین آدمای دمبال ِ یارم.بس که لامصب دارم سعی ُ تلاش می کنم تو این راه.خیلی ولی کار ِ سختیه.فک نکنین کاره کمی می کنین بچه ها.ولله ِ که کارتون خیلی سخته.ولله ِ که من اینُ دیگه می فهمم.اونقدام نفهم نیستم.حتا همه آهنگا داریوشم می فهمم.خیلی ام می فهمم.با تک تک ِ اعضاء ُ جوارحم می فهمم.اصن داغونشم.تخریبشم.می گه عشق به شکل ِ پرواز ِ پرندس عشق خواب ِ یه آهوی رمندست.هوم،نه ولی خدایی حالا که جدی دارم بش فک می کنم می بینم استثناعن این یه موردُ نمی فهمم.ولی کلن فهیمما ینی حالا دُرُسه ما عاشق ِ شیکست خورده نیستیم ولی دیگه شیکست خورده که هستیم که.حتا ز ِمین خورده هم .ولی خدا گواه ِ اونجا که می گه از زمزمه دلتنگیم از هم همه بیزاریم نه طاقت خاموشی نه میل ِ سخن داریم ُ دیگه با بند بندمون می فهمیمش.اصن واس خاطره همینه که دیگه می خوایم خفه شیم.آره.
عاه بیاه،عان ِ عاه
خِلاص.

۵ نظر:

دريمر گفت...

قبل زمین خوردن باس عاشق میشدی. گذشت دیگه فکرشو نکن. فرصت سوزی در تو نهادونه شده

shaghayegh گفت...

yani to vaghe-an mitooni enghadr benevisi?!
man az difale mostarah oomadam akhe!
vali khob mitooni asheghe man beshi bad ba ham shekast bokorim o be tajrobeye jadid dast peyda konim. shekastesham tazminie!

z گفت...

mesle leni shodi, pesar eyne khodesh shodi... delam mikhaad haay haay gerye konam alan

haafez گفت...

khob to boro matahteto beshur siah
bade inhame vaght khundanet chie masnavi vardashti neveshti?birikht!

مهدیه ، گفت...

اصولا وبلاگ نویسی همین خود جدی گرفتنه در واقع
اصلا اصل نویسندگی همینه ، داد هم نزنی وقتی کسی میخونتت ینی جدی گرفتت
منم عضو گروه رو هوا هستم ، گروهی که عاشق شکست خورده نیستن اما بازم حرف دارم واسه گفتن