آبان ۰۲، ۱۳۸۹

اندر مقدّسات. در خود مقدّسات...

من هيچوقت آدم ناراحتی نبودم. اصلاً کار به کار کسی نداشتم هیچ وخ. چه کاريه آقا؟ بشين عرقتو بخور کافه رو به هم نريز. يه همچين چيزی فرض کن. فقط سر يه چيز اين کرم درونم وول وول ميزنه بد جور، اونم مقدّساته. آقا من کاری ندارم هرچی واسه هرکی اصلاً مقدّس، ولی خداييش نباس آدم خودشم يه خورده فکر کنه اين مقدّساتش از کجا اومده؟ بعدشم آقا جان دست مقدّساتتو بگير هر جا رسيدی پهنش نکن! به خدا من کافر الان قد شيش تا علّامه مجلسی معلومات دينی دارم بس که مجبور شدم سر هر گه خوردنی اوّل چک کنم ببينم به مقدّسات کسی بر ميخوره يا نه! خاله ام مياد منو مسلمون کنه باهاش بحث ميکنم انقدر آيه و حديث در رد خدا و تأييد کفر ميارم که خودش انگشت به دهن ميمونه. خوب نکنين اين کارو ديگه! مقدّساتتونو نيگه دارين واسه خودتون، بذارين تو يخچالی جايی اگه خيلی احساس نياز کردين درش بيارين يه کم ليسش بزنين دوباره بذارينش اون تو. تاريخ مصرفشونم که گذشت، بريزينشون دور يه بسته نو اش رو بخرين خوش و خرّم. ولی جان من وقتی يه جا حس کردين داره به مقدّساتتون اهانت ميشه، اوّل چک کنين ببينين اين که واستون مقدّسه، واقعاً مقدّسه؟ مثلاً من ميام مينويسم صدا ناقاره های حرم امام رضا (و ميکشم خودمو که نگم "رضا" و اون "امام" اش رو قبلش بذارم) هیریه. بعد يکی مياد زر زر که "به مقدّسات توهين نکن!" تهشم يه چيزايی در مورد شرف و ناموس به سبک گروهبانای آموزشی و تفنگ سرباز ناموسشه و اینا ميگه که به خیالش من حسّاس بودن موضوع رو درک کنم. خوب آخه احمق! امام رضات مقدّس. ناقاره های حرمشم مقدّس؟! کفتراش چی؟ بگم کفتر حرم آقات رو سرم ريد، به مقدّساتت توهين کردم؟ يا من بگم اسب امام حسين پشگل ميکرد اندازه توپ مديسن بال، به مقدّساتت توهين کردم؟ خوب اسب بوده دلش ميخواسته پشگل گنده برينه. تو مشکلی داری؟ ریدنش تو دایره ی مقدساتته یا سایز پشگلش؟
 نکنه تو هم از اونايی که اگه هزار سال پيش بودی، چون نميتونستی بپذيری که تموم آدمای مقدّس زندگيت از لحاظ بيولوژيک يه سری آدم معمولی بودن، ميگفتی شاش و گه پيغمبرم بو شانل ميداده؟ خوب لامسّب بفهم ديگه! اگه انقدر کند ذهنی که هنوز مفهومی به اسم تقدّس محض تو ذهنت ميگنجه، حدّاقل حدّاقل بشين با خودت هر چند وخ يه بار اين مقدّساتتو بالا پايين کن ببين ميرزه نيگهشون داری؟ اصلاً مقدّسه؟ تقدّسش از چيه؟ از بابا ننه اش؟ لعنتی تقدّس مگه ايدزه که از بابا ننه به بچه منتقل شه؟!
بکشين بيرون ديگه...

پ.ن: اينجا سعی ميکنم يه جوری بنويسم که مسدود نشه بلاگ. خلاصه اون "هيری" اون بالا قضيه اش اينه. گفتم که ريا نشه.

۱۲ نظر:

ناشناس گفت...

خیلیاشم واسه خود طرف ترک خوردس.
شده تنهادستاویز باقی مونده ی معنوی که برن پشتش قایم شن.

ناشناس گفت...

اوی داداس! چرا به مقدسات توهین می کنی؟ (وبلاگ خوب و قشنگی هم نداری!) مصداقشم این که گفتی مقدسات رو از یخچال درارین لیس بزنین. مقدسات جویدنیه، لیسیدنی نیس. دلت می خواد سنگ شی؟ نه، می خواد؟ به اضافه این که مقدسات مقدساته، پشگل و اسب و امام نداره، وان پک دیله، فارسیشم نمی دونم چی میشه! دفعه دیگه هم بلاگت مسدود شه، میام با گوگل ریدر مقدساتتو میکشم سرت. کاملا واضح بودم یا بازم تهدید کنم؟

Unknown گفت...

اگه مخاطبت مردم عوام ایرانن ( یه سمپل تصادفی از جماعت شیخ پشم الدین منظورمه ها) که بعید می دونم مقدساتشونو یه لحظه از خودشون رها کنن و فرضا بذارنش تو یه جایی مثل یخچال تازه بر فرض محال ( فرض محال که محال نیست) که بخوان بذارنش جایی فلسفه اش نمی تونه ترس از فاسد شدن باشه چون اصولا از نظر اونا این عقاید نخ نما شده تاریخ انقضاء ندارن، نهایتا خیلی مخشون کار کنه جایی قایمش می کنن یا یه بالا بلندی واسش پیدا می کنن که از همه جای خونه بالاتر باشه که بهش بی احترامی نشه ( نمونه اش تو همین دانشگاه ما که سر گذاشتن قرآن تو بالاترین جای اتاق دو تا دختر که هم ملیت هم نبودن تا حد مرگ کتک کاری کردن هر چی باشه خوب قرآن مقدسه خوب مثلا نباید جایی گذاشتش که دم دست باشه بشه خوندش ببینیم چی گفته اصلا باید خیلی بالا باشه دستم بهش نزد بی احترامی می شه خدا بدش میاد!) ولی در کل با این حرفت موافقم که ماهایی که دینو ایمون نداریمو مرتدیم از این بچه ریشوهای مسلون آیه و روایت بیشتر بلدیم.

ناشناس گفت...

حالا کی بهش برخورده؟
ماشالله اعتقادات پامنبری های شما یکی از یکی هیری تره.:)

مهدی گفت...

میای مطلب می زنی توی اینترنت به مقدسات توهین می کنی؟
لابد بعدش هم می خوای به قبله ی عالم توهین کنی پدر سوخته!
بعدش هم حتما سیگار می خوای بکشی بگم پدرتو در بیارن پدر سوخته!
پدر پدر سوخته!
زود بیاین این پدر سوخته رو بگیرین از همین جلوی در آویزونش کننی پدر سوخته ها!

آنی گفت...

اومدم بگم آها راست میگی خب... دیدم این رفقای اراذل بیشتر راست گفتن!

سارا گفت...

هه هه
آها پس خبر نداری میگن پشگلای خر حضرت محمد از طلا بوده

ناشناس گفت...

مرتيكه احمق اماما و پيامبرا اصلا نمي ريدن كه بخواد بوي شانل بده الاغ :|

ناشناس گفت...

روایت هست که محمد هنگامی که در آفتاب می ایستاده سایه نداشته !
یعنی پیامبر ما شیشه ای بوده؟؟؟

بچه ی رز ماری

باران گفت...

آی اگریییییییییییییییییییی

مهدیه ، گفت...

اینم یه حرفی بود خب

ناشناس گفت...

تو منو ياد خودم مي اندازي.
يكي در ميون داستان. يكي در ميون كسشعر نويسي...
كم كم بزن تو خط همون داستان نوشتن. كسشعر نويسي با اينكه باحاله و برا آدم كساي خوب خوب و عالي عالي مياره ولي تهش چيزي نداره.
همون سعيتو بكن فقط داستان بنويسي. كم كم به خدايي مي رسي.

پ ن: اينكه گفتم تو منو ياد خودم مي اندازي به اين معني نيست كه من مثلاً مارادونا م و دارم به يه جوون مي گم "تو منو ياد خودم مي اندازي پسر" و بعدش هم طرف باس قند تو دلش آب بشه، نه. اصلاً هم به اين معني نيست كه من تونستم كسشعراي باحال تري از مال تو بنويسم و اين كسشعرا...
مسيرمون يكي بود
موفق باشي.