خارج، عکس داييم بود جلوي افچهارده... با عينک خلباني و شلوار شيشجيب و يه سيبيلي شبيه هميني که خودم دارم...عکس زنداييم روي تيشرت سفيدش... اون کلکسيون کبريت ِ سوزن شده به ديوار، روي کاغذ سياه... کبريتاي ورقهاي که حتما حالي ميداده روشن کردنشون روي شلوار لي ايزي سه خط... بوي قهوه سوخته ي کف جاسيگاري و دود سيگار ِ عصر پنجشنبه که ميرسيديم خونهشون و تلويزيون پارس نارنجي که خيلي بعدها فهميدم حداقل اون بدبخت ايراني بود... ميز شيشهاي گرد چهارنفره و صندليهاي فايبرگلاس ِ قرمز دورش... وسطش شکرپاش گرد کرم رنگ و شيشه نسکافه و دو سه تا ماگ ِ هميشه نيمهخورده... خارج بعدا يه دوچرخه شد که وسطش ميله مستقيم نداشت و وقتي ميخواستي از روي زين بياي پايين، تخمات له نميشد و رکابش در نميرفت که بخوره توي ساق پات و زنجيرش نرم بود و هي نميافتاد... لاستيکهاش هم طبعا دور سفيد بود... بعدتر ويدئوي ضبط و پخش شد... کوله کوه شد... کفش اسکي و اسکيت برد شد... اينقدري طول نکشيد که شد يه خونه تاريک با ديوارهاي تيره و مبل و صندلي مخمل کبريتي قهوهاي سوخته و ديوارهاي پر از قاب عکس و رنگهاي سبز و آبي و صورتي و زرد ِ وسايلش... همه کمرنگ و مات... عين عکسهاي پولارويدِ ترک خورده... شيرهاي آب همه گرد و منحنيطور...قاليچه کوچيک وسط هال و ميز شيشهاي گرد دونفره وسط آشپزخونه و يه خونه ي سرجمع چهل، چهلوپنج متري پارکت شده با کمي ساييدگي گوشههاي راحتي ِ چرم قهوهاي... پادريهاي پشمالوي جلوي در ورودي و حموم دستشويي... کاشيهاي قهوهاي تيره آشپزخونه... يه جايي که همه چي مات بود و بوي چوب و قهوه و آبجو ميداد...
۲ نظر:
خارج الان چی هست؟
یعنی قراره
چی باشه
اینجوری که گفتن
همش گذشته هست
و
الان وجود نداره
و صد البته
که آینده رو هم کسی ندیده
واسه من که از اولشم خارجه بود . عمه م می گفت پری خانوم رفته خارجه !!!
ارسال یک نظر