تیر ۲۴، ۱۳۹۰

سال ِ در بن بست رقصیدن

شخصیت ِ داستان دارد می رود. شخصیت ِ داستان که در سال ِ سه هزار زندگی می کند دارد می رود. سالی که انسانها انتخاب می کنند درازکش بخوابند یا در حین ِ راه رفتن. سالی که به واسطه ی پیشرفت های بی شائبه ی علم پزشکی کمتر آدمی مثانه دارد. شاشیدن امری عبس ، بیهوده و وقت گیر تلقی می گردد. و شعار ِ به امید ِ دنیائی عاری از شاش همه جا را فرا گرفته. این در حالیست که هنوز نیاز ِ به شاشیدن در اعماق ِ روح ِ انسانها وجود دارد و آنها گاهن در خفا به خودشان لعن می فرستند که چرا و چگونه صرفن به خاطر ِ یک هوس زودگذر و یک تصمیم ِ آنی لذت ِ شاشیدن را برای همیشه از دست دادند. شخصیت ِ داستان در چنین سالی است که دارد می رود. سالی که دیگر سالهاست که موز قیمتی ندارد و در میوه فروشی ها جلوی عبارت ِ قیمت ِ موز نوشته اند هیچ، در نتیجه قوت ِ غالب ِ مردم موز است. دولت ها موز را به صورت ِ رایگان بین ِ ملت ها تقسیم می کنند. به همین سبب مردم ِ کشورهای هنوز اسلامی برای ِ فطریه هیچ مبلغی نمی پردازند. و این است عدل ِ علی ِ حاکم بر جوامع اسلامی. سالی که هرکس در آن، شرایط ِ زندگی اش بهتر از سایرین باشد وظیفه دارد راه بی افتد و از هفت خانه این ورتر هفت خانه آن ورتر هفت خانه بالا و هفت خانه پائین عذر بخواهد. و آن هفت خانه این ورتر هفت خانه آن ورتر ، هفت خانه بالا و هفت خانه پائین ها می توانند عذر خواهی ِ او را نپذیرند و با سردی در را به رویش ببندند. بله. چنین سالیست سال ِ سه هزار. سال ِ انسان های فاقد ِ مو. سالی که حتا قلب های فلزی هم خاطره شدند. سالی که در آن مجازات ِ چاقی پرت شدن از روی ِ بلندی های ِ دور است.سالی که باد نیز از آمدن خود داری می کند. سالی که در آن هیچ کس نمی دود(جز در مکان های ِ معدود و مخصوص) بلکه در صورت ِ لزوم با سرعت به جلو رانده می شود بدون ِ آنکه گامی بردارد. سالی که دیگر مدتهاست سکوت ارزش تلقی می شود و حتا نوزادان هم این نکته را می دانند ، به همین دلیل در هنگام ِ به دنیا آمدن از خود هیچ صدائی ساطع نمی کنند. سالی که در آن هر کاری موجب ِ بر هم زدن ِ آرامش و سکون ِ ذهنی ِ دیگران شود مطرود و نکوهیده خواهد بود حتا ترکیب ِ رنگها. شخصیت ِ داستان دارد می رود تا به مکانی که برای ِ ارضاء روحی مردم تعبیه شده برسد. او هفته ای سه بار به آنجا می رود. مکان ِ پنجه به دیوار کشیدن. این مکان که شامل ِ یک دیوار ِ طویل می شود به علت ِ ساخته شدن از مواد و مصالح ِ مخصوص باعث ِ درگیری بین ِ ناخن های ِ انسان(از هر جنس و نوع) و بافت ِ به ظاهر خشن دیوار می شود به طوری که در اثر این درگیری بافت ِ دیوار بیشترین صدمه را ببیند و نه ناخن های ِ انسان. دانشمندان نزدیک به نیم قرن وقت روی ِ پروژه ی موسوم به پنجه به دیوار کشیدن صرف کردند تا خراشیدن ِ دیوار آن صدای دلخواهشان را بدهد و در سال ِ سه هزار بود که توانستند حاصل ِ زحمات ِ خود را با موفقیت اجرائی کنند. دوربین های مدار بسته ای که دراطراف ِ خروجی ِ مکان ِ پنجه به دیوار کشیدن تعبیه شده بودند خبر از لبخند ِ رضایت ِ مردم در هنگام ِ خروج می دادند. تنها یک نفر بود که هیچوقت لبخند نمی زد و آن شخصیت ِ داستان ِ ما بود. او هیچوقت لبخند نمی زد زیرا که شخصیت ِ داستان ِ ما باید با دیگران یک فرقی داشته باشد ، حتا اگر در سال ِ سه هزار زندگی کند، سالی که دیگر تفاوت ارزش نیست. در پایان ِ داستان قرار نیست اتفاقی بی افتد. چون در سال ِ سه هزار اتفاقی نمی افتد. راوی فقط می خواهد به شما بگوید علت ِ اینکه شخصیت ِ داستان در مکان ِ ارضاکننده ای همچون مکان ِ پنجه به دیوار کشیدن ارضا نمی شود چیست. علتش این است که شخصیت ِ داستان دست ندارد. بله ، علت از خرمالوی نارس هم گس تر ، درست مثل ِ سال ِ سه هزار

هیچ نظری موجود نیست: