مرداد ۱۰، ۱۳۸۹

کجاس ننم...بگه گلم...

زندون ِ و...مرد و هزارتا دردش...زندون ِ و... مرد ِ و عمق صبرش...طاقت بيار ننه؛ خدا کريمه...نه مرخصي ميدن ننه، نه مشروط...انگار فعلا راه چاره همينه...صبر کني کـــنج انفرادي...بسازي و کمي دوام بياري...وکيلت زير هشته؛ آزاد شه پيگير ميشه...قول داده؛ حرفش حرفه...گفتن که آزاد ميشه...اگر که جوگير نشه، رجوع کنه به قانون...

هرباري که تو زندون...يه عده اعتصابن...دست و دلم ميلرزه...يا وقتي حکمي مياد...ميگم اي داد ِ بيداد...جوونهاي مردمن...نصفي که پرپر شدن...بقيه هم خرابن...معلم ِ مدرسه...دانشجوي اخراجي...ستاره دار؛ تعليقي؛ انصرافي...ننه قلبم گرفته...تو که صبور و ساکت...اون دخترا رو بگو...شيدا نظربهاري...قيافش هم قشنگ بود...بقيشون يادم نيست...يکي دوتا نبودن...گفتن کتابخون شدي؛ به لطف انفرادي...اينا شعور ندارن...آدم ِ پشت ِ ميله...فکرش بزرگتر ميشه...

ننه بيرون ساکته...آتيش؛ زير خاکستر...هوا هم خيلي گرمه...کولرمون که سوخته...پنکهه هم خرابه...نخواستم که درست شه...گفتم به يادت باشم...

[نشون به اون نشون که...عرقگیر سفیدت...همیشه خیس آبه...]

هیچ نظری موجود نیست: