خونه ی مادربزرگم کلی تراس تمام سنگ داشت و یه عالمه همسایه / از اون مدل هایی که از این ور تا اون ور خیابون همه همسایه محسوب میشدن !
بعد ما هفت هشت سالمون بود شبا رو این تراس ها می خوابیدیم و قبل از خواب می خندیدیم مامان بزرگم همش می اومد می گفت هیش ، همسایه اون وری فردا باید بره سر کار / این یکی بچه اش امتحان داره ، ساکت / آخرش می آوردمون تو خونه !
بعد شد هفده هیجده سالمون بزرگ شدیم / تابستون بود می خواستیم بریم رو تراس بخوابیم / مامان بزرگم می اومد می گفت لباس تنتون نیست / فلان جاتون بیرونه / همسایه روبه رویی می بینه / همسایه اون وری دخترش تازه شوهر کرده خوبیت نداره / باز به زور می آوردمون تو خونه !
بعد چند سال پیش جشن گرفتن اونجا ، نذاشت هیچ کدوم از مهمون ها رو تراس برقصن / چون زن حاج آقا عباسی مرده بود / خوبیت نداشت ! بازم همه رو به زور برد تو خونه نشوند رو صندلی !
آخرش مامان بزرگم پارسال دو ماه رفت خارج از کشور خونه خالی بود / بعد خونه ی همسایه ی بغل و یه شب دزد زد / معلوم شد از رو تراس خونه ی مامان بزرگم رفتن تو خونه ی اونا ! وقتی مامان بزرگم برگشت داد همه تراس ها رو کلا خراب کردن !
حالا همیشه فکر می کنم مامان بزرگم هم خاطرات مارو هم تراس های خونش و به خاطر همسایه هاش خراب کرد !
نمی فهمم یه عمر واسه خودش زندگی کرد یا همسایه هاش ؟!
بعد ما هفت هشت سالمون بود شبا رو این تراس ها می خوابیدیم و قبل از خواب می خندیدیم مامان بزرگم همش می اومد می گفت هیش ، همسایه اون وری فردا باید بره سر کار / این یکی بچه اش امتحان داره ، ساکت / آخرش می آوردمون تو خونه !
بعد شد هفده هیجده سالمون بزرگ شدیم / تابستون بود می خواستیم بریم رو تراس بخوابیم / مامان بزرگم می اومد می گفت لباس تنتون نیست / فلان جاتون بیرونه / همسایه روبه رویی می بینه / همسایه اون وری دخترش تازه شوهر کرده خوبیت نداره / باز به زور می آوردمون تو خونه !
بعد چند سال پیش جشن گرفتن اونجا ، نذاشت هیچ کدوم از مهمون ها رو تراس برقصن / چون زن حاج آقا عباسی مرده بود / خوبیت نداشت ! بازم همه رو به زور برد تو خونه نشوند رو صندلی !
آخرش مامان بزرگم پارسال دو ماه رفت خارج از کشور خونه خالی بود / بعد خونه ی همسایه ی بغل و یه شب دزد زد / معلوم شد از رو تراس خونه ی مامان بزرگم رفتن تو خونه ی اونا ! وقتی مامان بزرگم برگشت داد همه تراس ها رو کلا خراب کردن !
حالا همیشه فکر می کنم مامان بزرگم هم خاطرات مارو هم تراس های خونش و به خاطر همسایه هاش خراب کرد !
نمی فهمم یه عمر واسه خودش زندگی کرد یا همسایه هاش ؟!
۲ نظر:
مثل بلکن خونه مادر بزرگ من.ولی مادر بزرگم رفتو خونش رو هم فروختن.
گاهی که از جلو درش رد میشم دلم خون میشه!!!
اینو دوست داشتم !
ارسال یک نظر