تصادف کردم... ماشينم طوريش نشد... به يه پسربچه زدم... گير کرد زير ماشين... پياده شدم پاهاش رو گرفتم کشيدم بيرون... پشت چرخ سمت شاگرد گير کرده بود... يکي دوبار زور زدم تا اومد بيرون... دستش پشت سگدست قلاب شده بود... صورتش کشيده شده بود روي زمين و غرق خون بود... صداي جيغ مادرش قطع نميشد... گفتم خانوم چيزيش نشده... ببين... سپر سالمه... راهنما هم نشکسته حتي... ماشين تقويت شده است... پولوسها دويسشيشيه... موتور زانتياست... يه خط اينجا افتاده که با پوليش درست ميشه... فداي سرتون... بيشتر مراقب بچههاتون باشين... برگشتم سمتش...اي واي... آشنا بود... زن سابقم... گفتم ش... گفت علي... پريد بغلم... گريه و زاري... فکر کنم خيلي دلش برام تنگ شده بود... سه سالي ميشد... گفتم دنيا کوچيک شده... آدم بچه خودش رو زير ميکنه... گفت اين بچه تو نيست...گفتم حامله بودي وقتي جدا شديم... گفت آره... ولي بچه تو نبود... اين رو بايد بهت ميگفتم... خواستم... ولي نشد... گفتم اصل خودت بودي که از دست دادمت... بقيش بازي روزگاره... يه نگاه کرد يعني بده من لبو... رفتم تو کارش... نشست بغلم... دستش لاي پاهام بود... يه طوري که مشخص بود ميخواست بگه شوهرش ولش کرده و رفته و خيلي بهش ظلم کرده و الان خونهاش خاليه... با نگاهش گفت بريم؟ سر تکون دادم که يعني بريم... سرايدار رو پيچونديم رفتيم بالا... مرتيکه سيريش... در واحد رو باز کرد... من رفتم سمت دستشويي... اون رفت سمت اتاق... اومدم بيرون از دستشويي ديدم لخت وايساده جلوم... خامه ماليده بود رو سينههاش و... شروع کردم به خوردن... حالتهامون هيستريک بود... انگار که الان تموم ميشيم يهو نيست ميشيم از دست هم در ميايم و نصفه ميمونيم و تو کف و جمع و جور که شديم و به خودمون اومديم ديدم خوابيديم کف زمين... رو سراميکهاي سفيد سرد... گفتم بريم يه چيزي بزنيم ضعف کرديم... از اون طرف هم رفتيم که بچه رو برسونيم بيمارستان... دير رسيديم... دير شده بود... همه عمرمون دير رسيديم...
۵ نظر:
كي گفته بود دير رسيدن بهتر از هرگز نرسيدنه؟ :)
بچت مرد؟
بچت مرد؟
بچت مرد؟
بچش مُرد ، مُرد !
رفت به كوري !
حروم شد!
بچش به فاك رفت :))
ارسال یک نظر